مقدمه:
كشورايران درگذشته به عنوان يكي از مهمترين مراكز پزشكي جهان به شمار آمده است و يكي از بزرگترين مكتبهاي طبي را كه طب اسلامي ميباشد در دامان خود پرورانده و يكي از غني ترين ميراث علمي و تجربي پزشكي را به شرق وغرب ارزاني داشته است. از دوران هخامنشيان، دانش ايرانيان نسبت به گياهان دارويي، زبانزد ملل ديگر بوده و درعصر ساسانيان، حتي نام برخي از داروها از زبان پهلوي وارد زبان يوناني شده است.
بدون شك بزرگترين مركز طبي جهان، جندي شاپور بود كه درآن سنتهاي طبي ايران و هند با مكتب بزرگ اسكندريه و ميراث بقراط و جالينوس آميخته شد و در همان هنگام زمينه وسيع طب اسلامي كه جنبههاي جهاني داشته فراهم آمده، مركز جندي شاپور در قرن اول هجري هم چنان كوشش سازنده خود را در رشته طب دنبال كرده و در قرن دوم با استقرار خلافت عباسي در بغداد به آن شهر انتقال يافته و بزرگان ودانشوران پرورش يافته در جندي شاپور همچون خاندان بختيشوع و ماسويه طب اسلامي را بنياد نهادند.
نخستين نامآوران طب اسلامي، كه دربين آنان ميتوان از بلند آوازهترين پزشكان تاريخ بشر يعني رازي و ابن سينا نام برد، ايرانياني بودند كه در دو قرن سوم وچهارم دانش گسترده چند قرن را درهم آميختند و از شناخت گياهان اسپانيا و غرب گفته تا خواص مفردات و ادويههاي گياهي كوههاي هيماليا را در مكتبي نوين با هم تلفيق كردند و در بسياري از زمينهها، مباحثي تازه به آن افزودند. اين بزرگان ايراني همچون علي بن طبري و محمد بن زكرياي رازي وعلي بن عباس مجوس اهوازي و ابن سينا، طب اسلامي را بر اصولي استوار ساختند كه پس از هزار سال در بسياري از كشورهاي آسيايي، و مخصوصاً شبه قاره هند هنوز زنده و رايج است.
بزرگترين عواملي كه دربنيانگذاري هسته مركزي طب سنتي ايران دخالت داشتهاند، علاوه برعامل مربوط به مجاورت و همسايگي و داد وستد طبيعي، دستورات صريح قرآن واولياء دين درامر تفكر وتدبر درمحيط زيست و درون وجود انسان، و تشويق مسلمانان در فراگيري علم وهنر ملل مغلوب يا تازه مسلمان شده و در نتيجه دريافت وتحليل وگسترش كليه علوم پيشين و تازه سازي آنها بوده است، و ايرانيان دراين قسمت و مخصوصاً در طب، سهمي بس بزرگ داشتهاند، چنانكه ميدانيد بزرگترين پزشكان عالم اسلام ايرانيها بودهاند.
به عبارت ديگر ميتوان طب سنتي ايران را نوعي آلياژ دانست كه گرچه از فلزات ديگر هندي، چيني، بينالنهرين، مصري، يوناني و آريايي تشكيل شده، چون دركوره اسلام گداخته شده و به صورت فلزي جديد درآمده كه صفات آن درعين ريشهگيري از تمدن ديگران، با آنها اختلافي داشته و مشخصاتي مخصوص به خود دارد.
اصول طب قديم
1ـ اجزاء تشكيل دهنده جهان در تحت نظم آهنگ خاصي هستند و قوانين مشخص و ثابتي بر آنها حكمفرما ميباشد.
2ـ جهان دريك مجموعه واحد و محدود و منظم قرار دارد.
3ـ يك جسم هر قدر كه به مبدأ توليد وجود خود (مبدأ نور) نزديك گردد داراي حرارت بيشتري خواهد شد و اين حرارت از حركت به وجود آمده و مبدأ وجود جسم حركت ميباشد.
دراثر حرارت به دليل ايجاد انبساط و گستردگي و در نتيجه يك جسم هر چقدر به مبدأ نزديك تر باشد منبسط تر و گرم تر خواهد بود و بالعكس
4ـ عالم دنيا (عالم زمين) پايينترين مرتبه وجود ميباشد كه سردترين و خشكترين ميباشد و دراين عالم اجسام قابل تجزيه و تكثير ميباشند.
5- اساس ساختمان جهان بر اساس چهار صفت می باشد که این صفات چهارگانه دو به دو متضاد يكديگرند:
الف) حرارت ب) برودت ج) رطوبت د) يبوست
6ـ ازمخلوط دوبه دو صفات چهارگانه طبايع اجسام و عناصر به وجود ميآيد كه بدين قراراست: الف ) سرد و خشك ب) سرد و تر ج) گرم وتر د) گرم وخشك
7- موجودات از لحاظ شباهت ظاهري به طريق زير دستهبندي ميگردد:
جامدات كه نماينده آنها زمين (خاك) است. مايعات كه نماينده آنها آب است. گاز يا بخارات كه نماينده آنها هوا است. نيروها كه نماينده آنها آتش و نور است.
خاک: جسمی است ساده و دارای سنگینی مطلق که در مرکز سایر عناصر قرارگرفته است. این جسم ثابت و ساکن است اما به لحاظ سرشت طبیعی خود، به سوی مرکز خویش گرایش دارد.
آب: جسمی است ساده و روان و دارای سنگینی زیاد. موضع طبیعی آن طوری است که خاک را در بر می گیرد و همواره به سوی مرکز آن در حرکت است.
هوا: جسمی است ساده و دارای سبکی زیاد. بالاتر از آب و پائین تر از آتش واقع است و همواره به هر سوی در حرکت است.
آتش: جسمی است ساده و روشن ودارای سبکی مطلق. بالاترازهمه عناصردیگرقراردارد و همواره در جهت عکس مرکز خود حرکت می کند.
بر اساس وزن می توان گفت که آتش سبک مطلق، هوا سبک زیاد، آب سنگین زیاد وخاک سنگین مطلق است.
8– درسلسله موجودات هرچه از طرف جامدات به طرف گاز و نور پيش برويم هم وزن ملكولي وهم درجه تكاشف آنها كمتر ميگردد.
جامدات وخاك، فشردهترين، كثيفترين و پايينترين موجودات و آتش ونورگستردهترين، لطيفترين و عاليترين موجودات هستند.
ازلحاظ خواص اشياء فوق با توجه به خاصيت طبايع ميتوان گفت:
« آتش » داراي صفت گرمي و خشكي ميباشند.
« هوا » داراي صفت گرمي و تري ميباشد.
« آب » داراي صفت سردي و تري ميباشد.
« خاك » داراي صفت سردي و خشكي ميباشد.
9- مقصود از اركان همان عناصر چهارگانه ميباشد یعنی آتش، هوا، آب و خاك
10- مقصود از اخلاط كه جمع خلط است، جسم تر و سيالي است كه از استحاله و دگرگوني خوراكها در بدن انسان به وجود ميآيد و در بدن در گردش ميباشد به آن صفرا يا زرداب و دم يا خون و بلغم يا خون سفيد و سودا يا زردآب سوخته نامند.
فلاسفه و پزشکان طب قدیم معتقدند که چون بشر از مایع نطفه دار بوجود آمده است، به همین علت عصاره ها و طبایع، عناصر اصلی تشکیل دهنده بدن هستند.
یعنی اینکه تن موجودات زنده و از جمله انسان نیز از چهار عنصر که به اخلاط چهارگانه معروفند تشکیل شده است.
بقراط و پزشکان پس از او که پیرو مکتب وی بوده اند، هم فیزیولوژی کلی خود را بر اساس نظریه اخلاط چهار گانه استوار کرده اند. آنان معتقد بوده اند که بدن آدمی و جانداران دیگر مشتمل بر مایعات مختلفی است که زندگی بدان وابسته است و در زندگی اهمیت فراوان دارند.
به عقیده جرجانی خلط رطوبتی است که درون بدن مردم روان و جایگاه طبیعی آن رگها و اندام هایی است که میان تهی باشد مانند معده، جگر، طحال و کیسه صفرا و این خلط از غذا ناشی می شود.
11- اخلاط چهارگانه عبارتند از:
الف) سودا:
ماده ای است سیاه رنگ که در جگر تولید می شود و جایگاه اصلی آن طحال است.
طبع آن مانند خاک سرد و خشک و مزه آن گس متمایل به تلخی است.
سودا طبیعی همان رسوباتی است که در خون ایجاد می گردد و تیرگی خون از آن است. مزه آن بین شیرین و گس و متمایل به تلخ است.
سودای طبیعی بعد از تراوش از جگر دو قسمت می شود، قسمتی که همراه خون است وجود آن باعث در خون باعث نیرومندی و استحکام آن می شود و نیز سبب تغذیه استخوان ها می شود
قسمت دیگر سودای طبیعی از خون خارج می شود و به طحال می رود و سبب تقویت دهانه معده می شود و نیز دهانه معده را بوسیله ترشی خود تحریک می کند و سبب آگاهی انسان از گرسنگی و تحریک اشتها می شود.
ب) بلغم:
مایعی است که در معده تولید می شود و در بدن جایگاه خاصی ندارد و در تمام سطح بدن همراه با خون در جریان است. بلغم طبیعی در روند طبیعی خویش به خون تبدیل می شود. در واقع بلغم خون خامی است که در صورت پخته شدن به خون تبدیل میشود.مزه این نوع بلغم شیرین است و طبع آن سرد و تر است.
وجود بلغم برای اندامهای بلغمی مانند مغز و اندام های پر حرکت مانند مفاصل ضروری است زیرا وقتی اندام های بدن از جذب مواد غذائی محروم می گردند، به وسیله حرارتی که بلغم ایجاد می کند نیرو می گیرند.
ج) خون
خون مایعی است سرخ رنگ، گرم و مرطوب و جایگاه آن در کبد است و از طریق رگها در سطح بدن پخش می شود و عامل رسیدن غذا به اندام ها است.از این نظر خون برترین و مفیدترین اخلاط در بدن است.
خون طبیعی خونی است سرخ رنگ، بسیار شیرین، دارای طبیعتی گرم و تر و عاری از بوی بد. خونی که از جگر خارج می شود و به قلب برده می شود بدلیل آنکه حامل مواد غذائی و سودا و صفرا و بلغم است، غلظتش زیاد است. این خون در فاصله جگر تا قلب، آب اضافی و مقداری از سودا و صفرا و بلغم خویش را از دست داده و سرختر و روشن تر و روانتر از خون قبل می شود.
د) صفرا:
مایعی زرد رنگ، تلخ و دارای طبع گرم و خشک است. این خلط درجگر تولید میشود و جایگاه آن در کیسه صفرا است. صفرای طبیعی که همان کف خون است، رنگش مانند خون سرخ است.
صفرا مانند خون برای اندام های بدن لازم و ضروری است. صفرا به خون لطافت می بخشد و عبور آن را از مویرگها و مجاری باریک امکان پذیر میسازد. همچنین شش اندامی است که نیازش به صفرا بیش از اندام های دیگر است زیرا صفرای طبیعی خون، کمک کننده خوبی در عمل دم و بازدم است. صفرا سبب شستن روده ها از بلغم می شود(ضد بلغم) و نیز باعث تحریک ماهیچه های مقعد در انتهای دستگاه گوارش می شود و در نتیجه سبب احساس رفع قضای حاجت به انسان دست می دهد.
12- طبق نظر رازی اگر مقداری از خون را در ظرفی شیشه ای بریزیم و آن را مدتی به حال خود واگذاریم، خواهیم دید که مایع مورد آزمایش به چهارطبقه تقسیم می شود:
الف) طبقه زیرین که دارای رنگی سیاه و چون دُرد در کف ظرف ته نشین می شود، سودا است که از فیبرین خون لخته شده و گلبول های قرمز رسوب یافته تشکیل شده است.
ب) طبقه دوم که رنگ آن روشن تر از طبقه زیرین است و حالتی شبیه به سفیده تخم مرغ دارد، بلغم است که از گلبول های سفید و پلاکت ها تشکیل می شود.
ج) طبقه سوم که بعلت وجود هموگلوبین، دارای رنگی قرمز خواهد بود و خونابه را تشکیل می دهد، خون ( دَم ) است.
د) طبقه روئین که کف مانند است و دارای رنگی زرد می باشد، صفرا است.
13- با توجه به طبقات چهارگانه اخلاط و مقایسه آن با طبقات عناصرچهارگانه، خواهیم دید که مشابهت نزدیکی در آنها وجود دارد. جالینوس بر اساس جایگاه خاص اخلاط چهارگانه در خون و شباهت آن با جایگاه عناصر چهارگانه در طبیعت، هر یک از اخلاط را با یکی از عناصر شبیه دانسته است و در حقیقت این نظر مشترک همه دانشمندان طب قدیم بوده است و اساس طب قدیم بر پایه آن استوار است.
خلط عنصر صفت وزن
صفرا = آتش = گرم و خشک = سبک مطلق
خون = هوا = گرم و تر = سبک زیاد
بلغم = آب = سرد و تر = سنگین زیاد
سودا = خاک = سرد و خشک = سنگین مطلق
دراصطلاح طب قدیم این خصوصیات را امزجه و خصوصیت هر خلط را مزاج گفته اند
که مهمترین اصل طب قدیم را تشکیل می دهد.
مقصود از مزاج، تركيب و امتزاج عناصر ميباشد كه قابل تفكيك نميباشد و كيفيت جديدي به وجود ميآورد. باید دانست که هر فردی دارای مزاجی است مربوط به خود که با مزاجهای دیگر افراد متفاوت است. دانشمندان طب گیاهی معتقدندهمانطوریکه افراد بشر از حیث شکل، اندام، قد، وزن و صورت ظاهری تفاوت دارند از حیث وضعیت بدنی نیز مختلف اند و این اختلاف به علت موادی است که بدن آنها را می سازد، ورود روزانه اجزاء و مواد مختلف به بدن باعث به وجود آمدن مزاج می شود.
لذا میتوان گفت که مزاج حالت فعالیت کل بدن یا اجزای بدن است. به عبارت دیگر حالت و وضع بدنی هر فرد را مزاج گویند. مزاج ها دو دسته هستند:
الف) مزاجهاي مفرد كه دو تای آنها در طبيعت با هم برابر هستند ولي سومي از چهارمي قويتر ميباشد. مثلاً اگر گرمي و سردي مساوی باشد و خشكي بر تري غلبه نمايد، گويند مزاج خشك است.
تعداد مزاجهاي مفرد چهار تا ميباشد: گرم، سرد، خشک و مرطوب.
گرمی را به علت وجود انرژی
سردی را به علت تفرق و ضعف
خشکی را به علت افزایش املاح در بدن
رطوبت را به علت جمع شدن مایعات در سلولهای بدن می دانند.
ب) دسته دوم مزاجهاي مركب ميباشند که دو صفت به صورت غالب ميباشند و دو صفت مغلوب و در نتيجه چهار مزاج مركب باشد:
گرم و خشك، گرم و تر، سرد و تر، سرد و خشك.
دركل نه نوع مزاج خواهيم داشت، چهارتا مفرد و چهار تا مركب و يكي معتدل ميباشد
.ساسان جعفرنیا
آگوست 31, 2010 در 09:44 |
به نظر من این مطالب خیلی کلی است و اشخاص معمولی نمی توانند به راهکار مناسب برای بدن خود دست پیدا کنند
ژانویه 22, 2011 در 12:25 |
سلام من به دنبال سنجشی بودم که از نوع طب خودم اگاه شوم که دراین مطالب چیزی بدست نیاوردم اما مطالب نوشته شد خوب بود ولی کمی علمی است وزیاد استفاده نمی شود فعل حال از شما ممنونم
پاسخ:
دنبال هلو بپر تو….ييد .؟كمي هم كار بدنيست